فرهنگ مردم ما برخلاف برخی کشورها که نسبت به مسایل یکدیگر بیتفاوت هستند، طوری است که به محض وقوع مشکلی برای یک نفر، بقیهمان تلاش میکنیم تا به نوعی به او کمک کنیم. این مساله محدود به نزدیکانمان هم نیست و حتی اگر در خیابان هم ببینیم کسی با مشکلی مواجه شده، غالبا برای کمک اقدام میکنیم. هر چند شاید این فرهنگ امروزه در برخی مناطق کمرنگتر شده، و یا به جای دیدگاه حمایتی، بیشتر سمت و سوی کنجکاوی گرفته باشد (سلفی گرفتن موقع حوادث را که یادتان هست؟)، اما فعلا قصد پرداختن به این جنبه موضوع را ندارم. مساله مهمتری که در بسیاری موارد رخ میدهد این است که بعضی از ما در این شرایط (مشکلات شخصی دیگران) با هدف حمایت و خیرخواهی، شیوه رفتاری نادرستی را انتخاب میکنیم و ناخواسته موجب تشدید مشکلات میشویم!
اگر در اینترنت درباره شیوه درست حمایت از افراد هنگام مشکلات و ناراحت بودن مقداری جستجو کنید، توصیهها و مقالات زیادی پیدا خواهید کرد. دو اصل پایهای را که به نوعی چکیده غالب این مطالب هم هست در ادامه آوردهام:
۱- هنگامی که مشکلی برای فردی رخ میدهد، به جای تلاش برای راهحل دادن، نخستین واکنشمان باید این باشد که سعی کنیم طرف مقابل را درک کنیم. اما درک کردن یعنی چی؟ بخش مهمش «شنیدن صحبتهای فرد درباره مسالهای است که با آن مواجه است»، همین! حالا اگر فرد با استعدادی در روابط اجتماعی هستیم، احتمالا میتوانیم با حالات چهره، بیان برخی جملات کوتاه (در حد اینکه «باید سخت باشه»، «تلاش میکنم درکت کنم»، «من کنارت هستم، میتونی روم حساب کنی» و …) و حتی لمس فیزیکی (به ویژه در خانمها)، این فرآیند را بهتر انجام بدهیم. ولی لازم است بدانیم صرف گوش دادن خودش بخش بزرگی از فرآیند درک کردن است و الزامی به هیچ کار اضافهای نیست، مخصوصا اگر خوب بلد نباشیم و احتمال بدهیم ممکن است بدتر خرابکاری کنیم!
۲- نکته دیگر درباره کاری است که ما ایرانیها به آن علاقه ویژهای داریم: مشاوره دادن و تلاش برای حل مساله! 🙂
خیلی از ما وقتی با فردی مواجه میشویم که مشکلی دارد، همان اول سعی میکنیم راهحلهایمان را به او تجویز کنیم! کاری که از چند جنبه اشتباه است:
– الزاما ما در حوزهای که مشکلی رخ داده صاحبنظر نیستیم.
– حتی اگر در آن حوزه صاحبنظر باشیم، باید قبلش مطمئن بشویم مساله طرف مقابل را خوب فهمیدیم. اگر خیلی سریع برویم سراغ راهحل دادن و نسخه پیچیدن این حس را به او منتقل کردهایم که با اطلاعات خیلی کمتر، درک بهتری از ماجرا پیدا داریم و این آزاردهنده است.
– وقتی فردی با مشکلی مواجه میشود، به ویژه اگر هنوز در موقعیتی است که تروما و غم هم به همراه دارد، ابتدا و قبل از حل مشکل نیاز به آرام شدن دارد. وقتی در این شرایط به جای تلاش برای درک طرف مقابل میرویم سراغ ارایه راهحل، این سیگنال را به او میدهیم که نمیتوانیم بفهمیمش و بهتر است روی ما حساب نکند.
اما مشاوره دادن، حتی اگر در زمان مناسب و بعد از درک کردن طرف مقابل باشد باز هم حساسیتهایی دارد که باید لحاظشان کنیم و اگر بهشان توجه نشود، تاثیر منفی خواهد داشت:
– به نظر من یکی از مهمترین ضعفهای فرهنگی ما عدم توجه به Privacy و «حریم خصوصی» همدیگر است. مسالهای که بیشتر به دلیل عدم آموزش بوده و در بسیاری مواقع ناخواسته دچارش میشویم و البته خود حکایتی دیگر است و موضوع بحث کنونیمان نیست. اما به طور خاص و در مورد موضوع مورد بحث ما، رعایت حریم خصوصی طرف مقابل یعنی حتی در صورت مطلع شدن از مشکلات او، برای ارایه مشورت و نظر دادن، یا منتظر بایستیم تا این مساله از ما خواسته شود یا اگر موردی به ذهنمان رسید، از طرف مقابل بپرسیم که آیا اصولا مایل است بیشتر در مورد موضوع و راهحلهای احتمالی آن صحبت کنیم یا خیر؟
– هنگام بیان نظرات و مشاورههایمان دقت کنیم از جنبه همراهی و خیرخواهی مطالب را بیان کنیم، نه از دید دانای کل! این مساله هم البته محدود به موضوع مورد بحث ما نمیشود، در هر جایی اگر پیشنهادی را از دید دانای کل بیان کنیم، هر چقدر هم صحبتهایمان خوب و عالی باشد، باز حس بدی در طرف مقابل ایجاد میکند (علاوه بر اینکه نشانه شخصیتی خوبی هم برای ما نیست!)
– بعد از اینکه مطالب و پیشنهاداتمان را بیان کردیم، انتظار نداشته باشیم طرف مقابل به صورت یک «راهنما» (Instruction) گام به گامش را اجرا کند! ما پیشنهاداتمان رو دادهایم و تصمیمگیری نهایی با طرف مقابل است. این مسالهای کاملا طبیعی است و نباید حس بدی در ما ایجاد کند.
در انتها مجدد به ابتدای مطلب برگردیم:
احتمالا نخستین گام و مفیدترین کاری که در هنگام مشکلات میتوانیم انجام دهیم، درککردن طرف مقابل و ایجاد این حس است که از پشتیبانی ما بهرهمند است، گامهای دیگر را تنها در صورتی انجام دهیم که از جوانب مختلفش مطمئن شدهایم.