«راستی داداش آلبوم جدید شادمهر رو داری برامون بذاری حال و هوامون عوض شه؟ یه هفته قبل اعزام اومد بیرون، نشد یه دل سیر گوش بدیم … و بعد آقای راننده میگه: اون رو ندارم … ولی براتان یه آهنگ شاد کُردی میذارم حال کنید!»
گفتگوی ما با اکثر رانندههای خونگرم کرمانشاهی اینطوری تموم میشد و بعدش پخش موسیقی زیبایی که البته به حال و هوای خسته ما نمیخورد! تا اینکه نهایتا در برگشت از مرخصی چند ساعته، تونستیم توی این رستوران «تجربه کن» شادمهر رو پیدا کنیم و یه دل سیر گوش بدیم … جوینده یابنده است! 🙂 …
(پست اینستاگرامی به تاریخ ۳۰ بهمن سنه ۹۵، در تعطیلات میاندوره آموزشی سربازی! https://www.instagram.com/p/BPbBFZYgxXW)
————————
اگر مطالب و پستهای قبلیم را (در بلاگ و شبکههای اجتماعی)، بخصوص در ۶-۷ ماه اخیر دنبال کرده باشید، حتما حسم را نسبت به سربازی میدانید! البته در بحثهایی که میشود همیشه اعتقاد راسخم را به مفید و لازم بودن دوره آموزشی (با اصلاحات اساسی) نشان دادهام؛ و اینکه بقیهاش غالبا از نظرم عمر تلفکنی و بیگاری است که در عمل چندان به درد کشور هم نمیخورد و نمیتواند جای خالی نیروی حرفهای و استخدامی را پر کند (مگر درصد نسبتا کمی که با پروژههای تحقیقاتی و توسعهای بخشی از دوره ۲۱ ماهه را میگذرانیم که البته آن هم چالشهای دیگری دارد).
نهایتا هفته به هفته و ماه به ماه گذشت تا اواخر آذرماه شد و من مجبور به آمادهشدن برای اعزام به دوره آموزشی که در این اوضاع و احوال پیچیده شخصی و کاری، خان هفتم شده و منتظرم ایستاده بود! طی ماههای دی و بهمن این دوره هم گذشت و علیرغم بار روانی بسیار سنگینی که داشت، خدا را شکر به خیر هم گذشت (حداقل در ظاهر!). قطعا مثل همه مردانی که این دوره را گذراندهاند کلی حرف و خاطره برای گفتن دارم 🙂 در ادامه این مطلب برخی از این حرفها را که ملغمهای از غرغر، تجربیات مثبت و منفی، درسآموخته(!)، خاطره و … هستند، آوردهام؛ به امید آنکه قبول افتد و در نظر آید.
یکم. اول اینکه بر خلاف تصور رایج، هر چه زودتر و در سن پایینتری دوره آموزشی (و بطور کلی خدمت) را بگذرانید کار راحتتری پیش رو دارید. اگرچه از لحاظ جسمی هم بدنتان برای برنامههای دوره آمادهتر است، اما جنبه اصلی این راحتی بخش روانی آن است. اصولا چالش اصلی دوره آموزشی و احتمالا چیزی که بیشتر از آموزش سلاح و صفجمع و … مد نظر است، تجربه شرایط اردوگاهی و نظامی و آمادگی ذهنی و روانی برای چنین زندگیای است. این تجربه هر چقدر در سنهای بالاتر سخت است، در سنین پایین شاید حتی بتواند جالب هم باشد! اما به هر حال اگر مقاطع تحصیلی را پشت سر هم گذراندهاید و احتمالا درگیر کسبوکار هم شدهاید، چارهای نیست (حداقل در سیستم معیوب کنونی!). بنظرم یکی از اولیهترین اصلاحاتی که باید در زمینه خدمت اجباری صورت گیرد اختیاری کردن زمان گذراندن دوره آموزشی است، مثلا فرد بتواند در تابستان ۱۸-۱۹ سالگی خود این دوره ۵۶ روزه را بگذراند و بعد هنگام ورود به یگان یک دوره یک هفتهای مرور برایش بگذارند؛ شبیه کاری که ذیل دوره تکمیلی بسیج داشت شکل میگرفت و در سالهای اخیر و بدلیل برخی مشکلاتش تقریبا رفت روی هوا. متاسفانه دوره آموزشی من هم حدود ۲ سال بعد از اتمام کارشناسی ارشد و وقتی حسابی درگیر کار شده بودم سر رسید! تصور شرایط با خودتان …
دوم. اما همانطور که گفتم اصلیترین چالش سربازی مسایل روانی است. استرسی که سالها قبل از خدمت دارید، استرسی که در مرحله به مرحله خدمت و تعیینتکلیفهایش برایتان بوجود میآید؛ قوانینی که مرتبا تغییر میکنند، اینکه آموزشی کجا میافتید، اینکه کی مرخصی میدهند، اینکه بعد از آموزشی کدام یگان میافتید و … و مهمتر از همه شایعاتی که در هر مرحله و بخصوص حین دوره آموزشی میشنوید (و اگر سادگی کنید و بهشان توجه کنید کارتان ساخته است!). من هم بخصوص در یک ماهه قبل از آموزشی از چند جنبه این چالش را داشتم: از طرفی باید همه کارهایم را تا حد ممکن راست و ریس میکردم، و از سوی دیگر پیگیر پروژه کسری، یگان آموزشی و … میشدم. در این حین و در کمال ناباوری و با وجود پیگیریها، درست یک هفته پیش از خدمت متوجه شدم افتادهام آموزشگاه شهداء کرمانشاه و این یعنی برنامهریزیهایی که برای آخرهفتهها (در تهران) کرده بودم هم عملا رفته بود روی هوا!
سوم. البته امروز میدانم که الحمدلله آموزشگاه شهدا کرمانشاه یکی از پادگانهای خوب آموزشی است، به ویژه از لحاظ نیروی کادری که غالبا با اخلاص کار میکنند و این باعث میشود حتی اگر در گِل هم بهتان سینهخیز دادند از فرماندهانتان بدتان نیاید (روز آخر یکی فرماندهان قسم میخورد که اگر جریمهای کردیم از روی هوای نفس و عقده نبود و فکر میکنم همهمان ایمان داشتیم که راست میگوید). به ویژه الان هم که بسیاری از نیروهای آنجا تجربه نبرد در سوریه را دارند و بسیاری هم داوطلب و در صف رفتن هستند این صفای باطن را بیشتر حس میکنید، و البته در مقایسه با برخی
برخوردهایی که ممکن است در پادگانها و … در تهران (و یا شهرتان) دیده باشید و ببینید. علاوه بر این در مسایل اساسی بهداشتی هم چالش چندان جدی وجود ندارد، هر چند از این جهت نباید آن را با پادگانهایی که به هتل معروف شدهاند مقایسه کنید، به ویژه غذاها که هم از لحاظ کیفیت و هم حجم غالبا شرایط اسفباری دارند و باید روی کیک و چیپسهای بوفه حساب باز کرد! البته در مقابل در غالب آموزشهایی که نیازمند آمادگی جسمانیاند هم خیلی سخت گرفته نمیشود و میتوانید هر چقدر توان و نا داشته باشید آنها انجام دهید و بقیهاش را زیرآبی بروید! نکته دیگر آبوهوای ویژه منطقه آموزشگاه است که هر چند گفته میشد بهارهایش هوای خیلی خوبی دارد، اما در زمستان آبوهوایش خاص و کوهستانی است و در عین سرمای زیاد، آفتابسوختهتان هم میکند! درباره شهر کرمانشاه و مرام مردمش هم که هر چه بگویم کم است … علیرغم اینکه مثل سایر مناطق مرزی کمتر به آن رسیدگی شده، اما مردم خونگرمش طوری رفتار میکنند که به هیچ وجه احساس غربت نمیکنید. به شخصه و برای من تجربه سفر به کرمانشاه و مصاحبت با مردمش در کنار دیدن زیباییهای تاریخی و طبیعی آن منطقه یکی از مسایل رضایتبخش این دوره بود.
چهارم. به هر حال و جدای از اینکه درباره دوره آموزشی و خدمت سربازی چهطور فکر کنیم، گذراندن این دوره برای خیلیهایمان آش کشک خاله است! در چنین مواقعی که شرایط از اختیار ما خارج است، بهترین کار این است که عزممان را جزم کنیم و با توکل تلاش کنیم بهترین استفاده ممکن را از شرایط ببریم؛ تا حد امکان و با برنامهریزی، سختیها و چالشها را در راستای اهداف خودمان بکار بگیریم و آن را مصداق آیه « …عَسی أن تکرَهوا شَیئاً وهو خیرٌ لکم» کنیم، که تا حد زیادی به طرز برخورد ما با مسایل بر میگردد. اینکه دقیقا چه استفادهای میتوان از دوران آموزشی کرد، بسته به عادات قبلی و اهداف آتی افراد متفاوت است؛ اما به نظرم وجه مشترک و درسآموخته اصلی این دوره «صبر» است! صبر از لحاظ جسمانی برای افرادی که لای پر قو بودهاند (و احتمالا با بد شانسی، یا جور نشدن پارتی و … گذرشان به خدمت خورده!)، از لحاظ روانی برای کسانیکه نسبت به بهداشت و … وسواس داشتهاند، یا کسانیکه روی برخوردها خیلی حساس هستند و همیشه منتظر قربان صدقه.
شخصا برای من قطع شدن ارتباط با محیط خارج و عدم دسترسی به اینترنت و لپتاپ، و با فاصله زیاد بعد از آن، تغییر ساعت خواب، دسترسی محدود به چای و آنکارد کردن روزانه تخت(!) از جمله مهمترین چالشهایی بودند که با آنها مواجه بودم! و در مقابل یکی از مهمترین دستاوردهای این دوره اعتماد به نفسی است که به انسان میدهد و باور اینکه بدون همه اینها هم میتوان زندگی کرد، یا حداقل زنده ماند! آموزشی دورهای است که میتوانی در آن معنای کالاهای اساسی را بفهمی: جیرهای که برای «زندهماندن» کافی است. این حرف من را باور کنید که حتی اگر خدمت از لحاظ جسمانی از گذشته سادهتر شده باشد، سختی روانیاش بهدلیل گستردگی ارتباطات اینروزها و قطع ناگهانی آن خیلی سختتر از قبل است. البته شخصا معتقدم اگر خوب بتوانید با شرایط کنار بیایید و سخت نگیرید، واقعا میتوان در آموزشی فراتر از زندهماندن، یک «زندگی» متفاوت را هم تجربه کرد. یکی از بهترین روشها این است که تا میتوانید همراهتان کتابهای خوب ببرید (و البته تا حد ممکن کتب با سبک داستانی که در آن اوضاع، حس و حال خواندنش را داشته باشید، و در صورت امکان به صورت پرینت شده یا با قطع کوچک که بشود راحت توی جیبتان بگذارید و در هر فرصتی مطالعه کنید). همچنین از فرصتهایی که دست میدهد میتوانید برای خلوتکردن با خودتان و فکر کردن به برنامه زندگی، وصل کردن مجدد نخ ارتباط با خدا و خواندن نماز قضا و …، رفاقت با افرادی که روحیاتشان بیشتر به شما میخورد و آشنایی با فرهنگهای دیگر (اگر در دوران دانشگاه خیلی فرصتش را نکردهاید) و … استفاده کنید؛ و اینها همه و همه راهکارهایی است که میتواند این حس را به شما بدهد که از شرایط و وقتتان بهترین استفاده را کردهاید و نهایتا دوران آموزشی تبدیل به یک دوره اعتکاف (البته اجباری!) حدودا ۵۶ روزه میشود برای تجربیات موثر و خودسازی. البته واقعیت این است که که اگر مسیر را عوضی بروید (بسته به مرام و جمعی که انتخاب میکنید و …) میتواند نتیجهاش دقیقا ۱۸۰ درجه مخالف این هم بشود! 🙂
پنجم. جدای از اینها، در زمینه آموزش نظامی هم که هدف اصلی این دوره است، با مسایلی آشنا میشوید و آنها را تجربه میکنید که علاوه بر مفید بودن در روز مبادا میتواند جالبناک هم باشد، البته مجددا اگر در سنین پایینتر باشید این مساله بیشتر صادق است! به هر حال همه ما پسربچگی و تفنگبازی را تجربه کردهایم و از تمرین واقعی آن بدمان نمیآید! 🙂 درباره حسهای خوب هویتی و میهنی هم که دست میدهد همینطور، مثل مراسم صبحگاه و بالابردن پرچم و اینکه حالا شما هم بخشی از این داستان هستید. علاوه بر این تجربه سختیهای عادی (بدون خطر و حضور در معرکه جنگ) و تصور قرار گرفتن در چنان شرایطی دید انسان را نسبت به جنگ واقعیتر میکند. مطمئنا اگر سعی کنید در دوره آموزشی این مساله را تخیل و حالاتش را تصور کنید، دیگر نگاهتان به هر فیلم، خاطره، کتاب و … که درباره جنگ میبینید، میشنوید و میخوانید تغییر میکند. و از این رو تجربهکردن این دوره حداقل برای هر کسی که میخواهد روزی سیاستمدار شود و درباره جنگ حرف بزند خالی از لطف نیست؛ همان قشری که غالبا این مسایل را تجربه نمیکنند!
ششم. چیز دیگری که طی این دوره حس میکنید ضعف شدید انسان نسبت به تغییر شرایط عادی زندگی است، اینکه چطور چیزهای ساده و معمولی مثل عطر، رنگ، جذابیتهای زنانه، چای، موسیقی و … همه و همه برای انسان حسرت میشود؛ هرچند کمکم به نبودشان عادت میکنی. و به همین ترتیب تصور اینکه یک ماه حبس، یک روز انفرادی و … که قبلا با شنیدنش هیچ حسی نداشتیم چه جریمه سختی میتواند باشد. و تجربهکردن این مسایل کنار یکدیگر چطور دلها را به هم نزدیک میکند و در پایان علیرغم حس رهایی، پیشپیش دلتان برای بچههایی که با آنها خو گرفتهاید تنگ میشود. و نهایتا بعد از برگشتن، حداقل تا مدتی بیشتر قدر آزادی و نعمتهای معمول را میدانید و حتی برای جای راحتی که روی آن میخوابید هم از ته دل و با خلوص خدا را شکر میکنید!
هفتم. روی هم رفته خدمت سربازی توفیق اجباری است که فعلا نصیبمان میشود و علیرغم طی شدنش برای خودمان، نباید از اصلاح اساسیاش برای نسلهای آینده ناامید یا سست شویم. و البته نباید فراموش کرد که علاوه بر وجود اشکالات اساسی در ساختار کنونی خدمت اجباری، همین ساختار نیز به شیوه صحیح اجرا نمیشود و اشکالات متعددی در آن وجود دارد؛ به عنوان مثال میتوان به پارتیبازیها اشاره کرد که هم برای نیروهای کادر و هم برای فراگیران بسیار آزاردهنده است، آن هم در جایی مثل نظام که بیشک چنین دلسردیهایی برای روزی که خدایناکرده جنگی در بگیرد بسیار خطرناک است (متاسفانه پارتیبازی در برخی نیروها با عنوان «پذیرش» شکلی نسبتا رسمی هم پیدا کرده است!).
به پایان آمد این دفتر، اما قطعا حکایت از دو ماهی که اندازه دو سال خاطره دارد همچنان باقی است! 🙂 دو ماهی که حالا مثل یک خواب بود که گذشت … .
چند پانوشت:
– ۱-هو معکم اینما کنتم؛ ۲-الَم یَعلَم بأنَّ اللهَ یَری؛ ۳-تَزُولُ الْجِبالُ وَلا تَزُلْ …
دو آیه و یک حدیث که فرمانده پادگان آموزشی یکبار روز افتتاحیه و در اوج حالگیری برامون خوند! و یکبار دیگه روز اختتامیه و تو اوج شادی به عنوان یادگاری تکرارشون کرد … .
– تزول الجبال ولا تزل بخشی از خطبه معروف حضرت امیر خطاب به فرزندش در صحنه نبرده. جمله و خطبه زیبایی که گوش رو نوازش میده، و صد حیف که فقط شنوندهم … #شخم_خاطرات #خواب #خدمت #سربازی
(از اینستاگرام: https://www.instagram.com/p/BROoNIAhaGD)
– تصویر زیر عکس و کپشنی است که یکی از دوستان در جلسه ارایه به سرمایهگذاران گرفت و در اینستا گذاشت! جلسه ارایه روز جمعه ۱۵ (یا ۱۴) بهمن بود که از کرمانشاه یک روزه آمدم و از همانجا هم مستقیما برگشتم. البته درباره خط آخر این پست اینستای رفیق شفیقمان باید بگویم که الحمدلله بحث بنیاد نخبگان من با کمی تاخیر نامهاش آمد و با توجه به پروژههایی که انجام داده بودم تقریبا چندان درگیر خدمت در یگان نشدم. و البته همان مدتی که درگیر بودم تاییدی بود بر صحبتهایی که سایرین در اینباره میکردند؛ و اینکه دوره بعد از آموزشی در سربازی عملا میشود دورهای برای تمرین و ممارست در دودرهبازی، پیچاندن و یک سیکل معیوب مبتنی بر آن. مسالهای که البته تا حدی به جایی که خواهید افتاد هم بر میگردد و خوشبختانه برای من از غالب جوانب جزو جاهای نسبتا خوب بود.
در همین رابطه صفحه زیر از دفترچهام هم برایم جالب و خندهدار شده بود! بخش بالا طرح جذب سرمایه و VC و بخش پایین شماره اسلحه! 🙂
– کتاب «در (جبهه) غرب خبری نیست» را تعمدا گذاشته بودم برای روزهای آخر دوره آموزشی و ایام اردو، که اتفاقا وقتی زمانش رسید دیدم تصمیم کاملا درستی هم بود و بسیار چسبید! در کتاب جلوههای ترس، وحشت و پوچی جنگ جهانی اول از دید یک سرباز آلمانی و با اوج هنر نویسنده که خود از سربازان جنگ بوده نمایش داده شده است. خلاصه اینکه یک کتاب جنگی تمامعیار که احتمالا آن را در بهترین مکان و زمان (برای من و تاکنون) خواندم و از همین رو یکراست رفت جزو لیست کتب مورد علاقه و خاطرهانگیزم. (هرچند با ترس و وحشتش خیلی نمیشد همذاتپنداری کرد، اما با علافیها و حالوهوای بخشهای پادگانیاش میشد! :))
برخی نقلقولها از کتاب را میتوانید از اینجا بخوانید (عکس بالا صفحه اول کتاب و یادگاریهای برخی دوستان در آن است).
– اگر خدمت سربازی را در پیش دارید و با جستجوی آن به این مطلب رسیدهاید، اولا برایتان بهترین تجربیات را طی این دوره آرزو دارم و ثانیا توصیه میکنم حتما مطالب و راهنماهای خوب و کاملی را که درباره وسایل ضروری و …برای دوره آموزشی نوشته شده و در وب موجود است مطالعه کنید و با آمادگی بروید، چون در این مطلب چندان به آنها نپرداختهام.
– هدیه به روح شهداء انقلاب اسلامی و دفاع مقدس که برخی در سنین کودکی و نوجوانی در موقعیتهایی قرار گرفتند که تصورش برای ما مشکل است و برخی دیگر در این مسیر از همسر و فرزند خود گذشتند لطفا فاتحهای بفرستید.
– ان شاء الله با گذر زمان ضرورت اصلاح این سیستم و مشکلاتش رو فراموش نکنیم …