بدون شک یکی از کلیدیترین جنبهها در فرآیند توسعه محصولات عالی، رعایت تناسب بین «کمالگرایی» و «زمان ارایه» محصول در بازاره.
اما چرا با وجود اینکه طی سالهای اخیر زیاد به این موضوع پرداخته شده، همچنان یکی از مهمترین پاشنه آشیلهای محصولات (و سرویسهای) جدید، همین مساله است؟ پیچیدگی این موضوع از کجا نشأت میگیره؟

درسآموختههای من در این زمینه فعلا اینهاست:
🔸اول اینکه بسته به نوع محصول و صنعت مربوطه، نقطهای که این تناسب در اون برقرار میشه متفاوته؛ و بهنظر میرسه پیدا کردن این نقطه علاوه بر هوش و استعداد، نتیجه علم، تجربه و خِرَد کسبوکاری است که به مرور و طی مسیر، در وجود افراد تهنشین میشه. هر چند در آینده روشهای تحلیلداده هم میتونن به علمیتر شدن این فرآیند کمک کنن، اما همچنان فرمول طلاییای برای اون وجود نداره. به عبارتی در اغلب موارد تا پیش از مشخص شدن نتیجه، نمیشه درباره درست یا غلط بودن «اجتهاد» انجامشده قضاوت کرد.
🔸از سوی دیگه، کمالگرایی یک ویژگی شخصیتیه که الزاما همیشه منطق فرد بهش غلبه پیدا نمیکنه و به صورت خودآگاه به کنترل فرد در نمیاد! و اگر شما هم دچارش بوده یا باهاش مواجه شده باشید، قطعا تایید میکنید که در صورت عدم کنترل میتونه بهجای «یک موهبت با تاثیر خارقالعادهی مثبت»، بالعکس، حتی آسیبزا و منفی باشه!
اغراق نیست اگر مهمترین نقطه تمایز محصولاتی که تحولآفرین بودند با سایر همنوعانشون رو «افراد کمالگرایی» بدونیم که در نقطه مناسبی تصمیم گرفتن کوتاه بیان و محصول رو به دست بقیه برسونن؛ نقطهای که بنا بر طبع کمالگراشون طبیعتا اونقدر زود نبوده که محصولشون هنوز یک چیز ضعیف یا عادی باشه؛ و البته اونقدر دیر هم نبوده که دیگه منابع یا فضایی برای عرضه محصول باقی نمونده باشه!
✍️پانوشت:
- هر چند این مطلب با دید کسبوکاری نوشته شده، اما میشه با جاگذاری «اثر» به جای «محصول»، اون رو به حوزههای دیگه هم تعمیم داد.
- تصویر پایین حاوی نکاتیه که میتونن کمک کنند تا کمالگرایی رو به صورت مثبت بهکار بگیریم. البته که من شاید کمی با لحنش موافق نباشم، چون ممکنه این برداشت ازش بشه که باید کمالگرایی رو به چیز دیگری تبدیل کنید 🙂 بهنظر میرسه مدیریت و کنترل کردن کمالگرایی چیزیه که در عمل بهش نیازش داریم.

واقعا تریدآف سختی هست.
بله … و البته تصمیمی ضروری