روند تاریخ شبیه مسابقه دوی امدادیه؛ و حالا که نوبت ما رسیده در میدان باشیم، ایجاد رشد اقتصادی-اجتماعی از طریق «نوآوری» یک وظیفه است.
اگر این دغدغه (و اعتبار ناشی از اون) رو به ملتهای دیگه بسپاریم و خودمون به کپی کردن اکتفا کنیم، یعنی پذیرفتهایم در مسیر تاریخ بیتاثیر باشیم!
دسته: مدیریت و توسعه کسبوکار
مطالبی که در حوزه مدیریت و توسعه کسبوکار نوشته شدهاند و همچنین برخی مسایل که به نوعی این مسیر مرتبط هستند، ذیل این دسته آمدهاند.
انگیزه تصمیمها: امید یا ترس؟
– تصمیمهای ما یا با منشا امید به رشد هستند یا ناشی از ترس. مثلا در مورد انگیزه «مهاجرت کردن»، کفه ترازو یا بیشتر به سمت رشد و ارتقای حرفهای است، یا ترس از فلاکت در صورت ماندن. درباره «مهاجرت نکردن» هم ممکن است انگیزه فرد دنبال کردن یک برنامه رشد باشد، یا ترس از تجربه یک محیط جدید.
– شاید نتوان ادعا کرد تصمیماتی با منشا امید حتما به موفقیت ختم میشوند، اما امر واضح این است که تصمیمات با منشا ترس در بهترین حالت اخذ شدهاند تا وضع موجود حفظ شود و شکستی رخ ندهد؛ اصولا موفقیت و رشد در معادلات آنها نقشی ندارد.
– ممکن است تصمیم دو فرد و یا مجموعه در ظاهر کاملا شبیه، اما منشا و انگیزهای که به آن تصمیم منتهی شده کاملا متفاوت باشد. و این نقشی اساسی در خروجی حاصل دارد. در همان مثال مهاجرت، خروجی قابل انتظار از فردی که با امید دنبال کردن برنامهای خاص تصمیم به مهاجرت گرفته را مقایسه کنید با فردی که از ترس فلاکت فرار کرده است.
– از منظر مذهبی هم دینداری مبتنی بر امید و «توکل» است (هرچند شاید کمی لوکس بنظر برسد!) و در مقابل ناامیدی بزرگترین گناه و با منشا شیطانی: «الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ… وَاللَّهُ یَعِدُکُم مَّغْفِرَهً مِّنْهُ وَ فَضْلًا …»: شیطان از فقر میترساند، و خدا فضلش را وعده میدهد.
– آیا همیشه میتوان مبتنی بر امید تصمیم گرفت؟ در بعد اجتماعی شاید پای شاخصهای دیگری همچون اعتماد هم وسط باشد، اما در بعد فردی احتمالا در هر موقعیتی که فرصت فکر کردن باشد، عقل انسان میتواند با رویکرد «رشد و امید» تصمیم بگیرد.
همین پست در اینستا: https://www.instagram.com/p/Boy3K3dHycV
نگاهی به گزارش بررسی مالکان ۱۰۰ شرکت برتر ایران
«حالا و پس از چند سال کشمکش بر سر کوتاهکردن دست دولت از #اقتصاد، نهتنها مردم مالکیت شرکتهای بزرگ اقتصادی کشور را برعهده ندارند؛ بلکه اداره آنها از دست دولت نیز خارج شده است …»
«در این بین چند بانک و یک شرکت قطعهسازی متعلق به بخش خصوصی هستند (یا بهتر بگویم، دلیلی برای وابستگی آنها به نهادهای دولتی و شبهدولتی یافت نشد) که تعدادشان به ١٣ شرکت میرسد (۴ شرکت از این ١٣ شرکت وابسته به بانک پاسارگاد هستند)»
اگر هنوز این گزارش شرق رو (که برای چند ماه پیشه) ندیدید، همین الان بخونیدش.
ادامه خواندن “نگاهی به گزارش بررسی مالکان ۱۰۰ شرکت برتر ایران”
تعریف تازهای از ثروت: شما چقدر ثروتمند هستید؟
– اخیرا از محمد نجفی (بیستتاسی) نکته بسیار جالبی در باب ثروت یاد گرفتم (که البته ایشون هم از کسی نقل کردند). اون هم تعریف ثروت بر اساس زمان به جای پوله: با پولی که دارید، چه مدت میتونید بدون کار کردن و با همین کیفیت به زندگیتون ادامه بدید؟
جواب این سوال برای یک نفر که ۱۰ میلیون تومان ذخیره داره و خرج ماهیانهاش یک میلیون تومانه ۱۰ ماه و برای کسی که ۲۰ میلیون تومان ذخیره داره و خرج ماهیانهاش ۵ میلیون تومانه ۴ ماهه. و با این حساب نفر اول ثروتمندتر از نفر دومه. و بر همین معیار هم میشه فهمید چرا در طول تاریخ حال بسیاری از عرفا بهتر از اغنیاء بوده.
– اما چرا تبدیل پول به زمان معیار مناسبتری برای سنجش ثروته؟ دلایل زیادی میشه براش آورد، ولی غیرشعاریترین دلیل که حتی برای افرادی که ممکنه در نگاه اول مخالف این تعریف باشن هم کار میکنه اینه که: برای غالب آدمها، در آوردن پولِ بیشتر هم خودش به نوعی نیازمند زمانه!
– اما نکتهای که من میخوام بیشتر روش تمرکز کنم اینه که «چرا نباید تلاش کرد همه چیز رو داشت؟»، یا به عبارتی چرا نباید استانداردها و زمین بازی زندگیمون رو جوری بچینیم که نتونیم از پسش بر بیایم. بذارید با یه مثال بگم:
اگر شما حقوق ماهیانهتون ۲ میلیون تومانه، ولی استاندارد زندگیتون رو جوری چیدید که باید ماشین و گوشیموبایلتون رو هر دو سال عوض کنید، عملا مجبورید همه پولتون رو خرج کنید، بعضا اضافهتر کار کنید و حتی وام بیشتری بگیرید تا به استانداردهاتون برسید. همه اینها یعنی با تعریفی که از ثروت گفته شد، شما دارید مرتب فقیر و فقیرتر میشید و ذخیره مالی و زمانی کمتری دارید. و مشخصه ته این مسیر از نظر مادی و روحی به کجا ختم میشه.
– از اون طرف متاسفانه فرهنگ مصرفگرایی (برای تضمین سود کمپانیها) دائم مردم رو به همین سمت ترغیب میکنه (باور کنید! من در زمینه مارکتینگ هم کار میکنم! 🙂 ) و افراد متوسط که اکثریت جوامع رو تشکیل میدن سیبل این تبلیغات هستند. و وقتی استانداردهای زندگی قشر متوسط با تمرکز بیش از حد بر مصرفگرایی طراحی بشه و فقط از این جنبه زندگیشون اعتماد به نفس کسب کنند، با چه جامعهای مواجه میشیم؟ غنی در ظاهر، ولی فقیر و فقیرتر در باطن! جوامع امروزمون خیلی شبیه این هستن، نه؟
– نذاریم دیگران استانداردهای زندگی ما رو طراحی کنن. اعتماد به نفس داشته باشیم، و اینکه چه حوزههایی برامون مهمه و در هر حوزهای چقدر میخوایم هزینه کنیم رو خودمون تعیین کنیم تا خوشحالتر باشیم.
بیشتر بخوانید:
– چرا نباید تلاش کرد همه چیز رو دونست؟
– ببینید: چرا نباید خودتون رو با کسی مقایسه کنید؟
تحول دیجیتالی: کسی که فقط چکش دارد همه چیز را میخ میبیند!
راهکار یک شرکت کشتیسازی برای رد شدن از رودخانه، استفاده از کشتی است؛ کمپانی هواپیماساز هواپیمایش را ارایه میدهد و پیشنهاد کارخانه تولید کپسول اکسیژن، احتمالا غواصی خواهد بود!
شاید بنظرتان عجیب بیاید، اما مشابه همین مساله را بعضا در رفع نیازهای آی-تی شرکتها نیز مشاهده میکنیم. اینکه در پیادهسازی راهکار مورد نظرتان از شرکای خارج مجموعه کمک بگیرید کاملا طبیعی و منطقی است، اما هرگز فراموش نکنید این خود شما هستید که باید با کسب اطلاعات مورد نیاز و با توجه به شناختی که از مسالهتان دارید، در تصمیمگیری نهایی نقشی فعال بازی کنید.
برای رد شدن از رودخانههای مسیرتان آمادهاید!؟
امیدوارم بتوانم به مرور مطالب بیشتری با هدف کمک به تصمیمگیری در مواجهه با عصر دگرگونیها (تحولِ) دیجیتالی، Digital Transformation، به ویژه برای مخاطبان خارج از صنعت فاوا بنویسم.
لینک مطلب در شبکه لینکدین:
https://www.linkedin.com/hp/update/6266355009923977216
اثر عمل قویتر از اندیشه
– اثر عمل قویتر از اندیشه است؛ و اصولا بعد یه مدت کمکم اندیشهات هم میشه همون کاری که میکنی.
– هرچقدر یادآوری مداوم اینکه چی درسته لازمه، در مقابل انگیزشهای دفعی بیشتر دلخوشکنکن. سالی یه بار شرکت تو یه مجلس انگیزشی، مذهبی و …، میتونه نقطه عطف خوبی برای شروع و تغییر باشه، ولی معجزه نمیکنه.
– «کلُّ نفسٍ بما کسبت رهینهٌ» میگه انسان در گرو چیزیه که انجام داده (و طبیعتا نه چیزی که فکر میکرده/ایمان داشته درسته). باید حواسمون باشه برداشت ناصحیح از نقلقولهای امیدبخش گولمون نزنه!
– به عقب که نگاه میکنم پشیمونیام فقط از چیزهاییه که میدونستم درستن و عمل نکردم، حالا یا بهدلیل کشش هوای نفس، تنبلی و …، یا همرنگ جامعه شدن و … .
https://www.instagram.com/p/BTLMhSnF1w-
پانوشت: عکس گوشهای از قبرستان بقیع است، بهمن ۹۲.
دگرگونیهای دیجیتال، کسبوکارهای حوزه IT و پایان عصر کسبوکارهای سنتی: قبل از اینکه مجبور شوید Pivot کنید!
– برخی ویژگیهای کسبوکارهای حوزه IT (یا بطور صحیحتر ICT یا همان فناوری اطلاعات و ارتباطات –فاوای- خودمان!) برای افراد خارج از صنعت کاملا گیجکننده و گمراهکننده است. مثلا ممکن است همه اعداد و ارقام و جلوه بیرونی یک مجموعه مثبت باشد، اما شرکت در مسیر سقوط گام بردارد. یا برعکس، در حالیکه همه چیز ناامیدکننده است یک موفقیت باورنکردنی در انتظار باشد. برای هر کدام از اینها هم میشود مثالهای متنوع و متعددی آورد، چه از کشور خودمان و چه بطور خاص از کمپانیهای سطح یک دنیا در چند دهه اخیر سیلیکونولی.
– مهمترین ویژگی مشترک کسبوکارهای حوزه IT ناپایداری آنهاست که از سرعت بالای تغییرات این عرصه ناشی میشود. ناپایداریای که حالا و با افزایش ضریب نفوذ اینترنت، کمکم در حال ورود به سایر کسبوکارها هم هست. و این یعنی چالشهایی که تا حالا فقط پایهگذاران کسبوکارهای حوزه IT با آن مواجه بودند، حالا سایر کسبوکارها را هم تحت تاثیر قرار میدهد. (من چند وقت پیش حسابم را به یک بانک دیگر منتقل کردم و تنها دلیلم هم برای این کار اپلیکیشن بهتر بانک جدیدم بود! احتمالا شما هم چنین تجربیاتی دارید.)
– تصمیمگرفتن و مسئولیت ناشی از آن همیشه یکی از سختترین کارهای هر کارآفرین و مدیر کسبوکاری بوده (اگر نگوییم سختترین). با توجه به آنچه گفته شد، برای کارآفرینان و مدیران کسبوکارهای حوزه IT به دلیل سرعت بالای تغییرات و ناپایداری اکوسیستم این کار به مراتب سختتر است. حالا بنظر میرسد سایر کسبوکارها هم باید برای این سختی مضاعف آماده شوند.
– در روش نوپای ناب (این مطلب وبلاگ را درباره نوپای ناب اریک ریز بخوانید) یاد میگیریم که چگونه وقتی فهمیدیم راهبردی درست کار نمیکند و اصلاحهای جزئی هم کارساز نیست، چرخش (Pivot، پیوت) کنیم و راهبرد جدیدی را بیازماییم. اما حالا بنظر میرسد هم ما و هم کسبوکارهای سنتی باید شیوه جدیدی را یاد بگیریم: اینکه چطور تنها با رصد شرایط و پیشبینی وضعیت آینده، برای چرخش و Pivot آماده شویم!
– اگرچه ممکن است برخی این دگرگونیها را با نگرانی دنبال کنند، اما به هر حال این تغییرات بخشی از طبیعت خواهد بود و اتفاقا همینجا و روی مرز همین تغییرات است که نسل تازه خدمات (و کارآفرینها) متولد میشوند و اتفاقات بزرگ میافتد. در این بین نکته مهم این است که از «شکست» نترسیم و نگذاریم ترس از شکست جرات هرگونه حرکت و تغییر را از ما بگیرد. باید شکست را به عنوان بخشی طبیعی از فرآیند کسبوکار بپذیریم و شیوه عبور از آن را تمرین کنیم.
پانوشت: تصویر زیر مربوط به شعری از باب دیلن (برنده نوبل ادبیات امسال و از قضا از بتهای جابز!) هست؛ و البته به احتمال قریب به یقین در زمان سرایش هیچ ربطی به اینترنت و فاوا نداشته، ولی بطور عجیبی با وضع کنونی این حوزه و تاثیر آن بر سایر بخشها صدق میکند.
خداحافظ عصر اطمینان و خاطرجمعی؛ سلام عصر دگرگونیهای دیجیتال (Digital Transformation)!
در اینستا: https://www.instagram.com/p/BR1PBFGFZAR
در لینکدین: https://www.linkedin.com/pulse/digital-transformation-age-pivot-before-you-forced-ali-rahmanpour
تفاوت شنیدن، پذیرفتن، درک و باور کردن
یک نفر میتونه چکیده تجربهای رو که بهش رسیده در یک جمله بیان کنه، اما نمیشه انتظار داشت کسی که اون رو میشنوه (یا میخونه) هم به سادگی، درک و باورش کنه، اگرچه بهنظرش درست بیاد.
با این حساب آیا پند شنیدن یا انتقال تجربه بیفایده است!؟ قطعا خیر. وقتی پند/تجربهای رو میشنویم و در موقعیتش قرار میگیریم، شاخکهامون تیزتر خواهد بود و خیلی زودتر میتونیم درک بهتری از موقعیت پیدا کنیم، بدون اینکه کل مسیر رو دوباره تکرار کنیم. اون موقع است که مطلبی رو که شنیدیم و بهنظرمون خوب میومده، «باور» میکنیم.
پانوشت: فکر کنم این نکته در خیلی از مسایل صادق باشه، اما حداقل در حوزههای کسبوکاری بهش رسیدم.