توجه: مخاطب اصلی این متن دوستانی هستند که یکی از مهمترین دغدغههایشان از تحصیل (چه در داخل و چه در خارج کشور) و همچنین ورود به صنعت و بازار کار، مفید بودن برای خود و جامعه است. / همچنین متن متاثر از ذهنیت نویسنده، با پسزمینهای از رشتههای فنی-مهندسی نوشته شده و از این رو ممکن است برای برخی رشتههای دیگر جواب ندهد.
خیلی چیزها در زندگی دست خودمان نیست و نمیشود تغییرشان داد؛ باید آنها رو پذیرفت و زندگی را متناسب با آنها پیش برد. و قطعا گذر زمان یکی از مهمترین آن چیزهاست … .
وقتی شرایط الان را با شرایط دو-سه سال قبل که وارد دوره ارشد شدم مقایسه میکنم، به وضوح متوجه میشوم که دیگر خیلی کارها را نمیتوانم بکنم و در مقابل برخی کارها را مجبورم انجام دهم. و هر چه این بازه زمانی را عقبتر میبرم این مساله بیشتر به چشم میآید. این واقعیتی است که باید همه ما بپذیریم: زندگی (در اینجا به طور خاص بخش حرفهای و کاری مد نظر است) به نهالی میماند که با گذر زمان بیشتر و بیشتر ریشه میکند؛ و جابجا کردنش هم به همان نسبت سختتر و سختتر میشود؛ و این یعنی هر تصمیمی که میگیریم باید با در نظر داشتن اهداف و مسیری باشد که میخواهیم در سالهای آینده طی کنیم. نمیشود درخت سیب بکاریم و بعد از چند سال انتظار برداشت پرتقال داشته باشیم! مسالهای که متاسفانه به نظر میرسد دامنگیر جامعه آکادمیک ما شده است.
این روزها مسایل مختلفی دست به دست هم دادهاند تا خیلیهایمان ترجیح دهیم در دانشگاه بمانیم و یک به یک سنگرهای کسب مدارک عالیه را فتح کنیم؛ شاید برخی از مهمترین دلایل این مساله را بتوان اینها دانست:
– وجود دیدگاه سنتی مبنی بر اینکه مدرک بالاتر لزوما به موقعیت کاری بهتر، درآمد بیشتر و نهایتا موفقتر شدن میانجامد؛
– عدم درک درست از جنبه علمی درجات بالای آکادمیک که بر خلاف دوره کارشناسی (و تا حدی ارشد) الزاما برای بازار کار مفید نخواهد بود؛
– عدم کشش و تناسب بازار کار با شرایط و تعداد فارغالتحصیلان؛ و در نظر گرفتن ادامه تحصیل به عنوان یک راه فرار موقت، راهی که دولت نیز با بالاتر بردن ظرفیتها مرتبا از آن استقبال میکند؛
– یکی دیگر از دلایل را نیز شاید بتوان ترس از ورود به محیطی تازه، با معادلاتی تازه دانست؛ معادلاتی که بعضا به دلیل ضعف سیستم آموزشی آنها را فرانگرفتهایم؛
– و … .
ادامه خواندن “و تُنگی که کمکم برامون تَنگ میشه … (دکترا بخوانیم یا نه؟)”